حاصل جمع جبری 2 خرداد ( 22 بهمن و 22 خرداد ) = 24 خرداد

به نام خدا

حاصل جمع جبری 2 خرداد ( 22 بهمن و 22 خرداد ) = 24 خرداد

اکنون که انتخابات ریاست جمهوری بدون حاشیه و با پیروزی ملت ایران خاتمه یافته بدون شک باید به این مسئله که چگونه و چرا این پدیده تاریخی با این کیفیت اتفاق افتاد پرداخته شود . سوال اصلی به بررسی رفتار رای دهندگی ملت ایران ارتباط دارد . در پاسخ به اینکه چه کسی ، چه چیزی را چگونه و کجا و کی بدست می آورد باید گفت که ملت ایران . مطالبات مدنی خود را با صبر و مدارا و در ایران امروز و در 24 خرداد به دست آورد . همانطوری که از عنوان این نوشتار پیداست به یک تعبیر 24 خرداد حاصل جمع جبری 22 بهمن و 2 خرداد است . در 22 بهمن مردم ما ثابت کردند که از چگونگی ساخت قدرت که به شکل عمودی و از بالا به پایین چیده شده بود ناراضی هستند و برای یک تغییر اساسی که همانا دو جانبه کردن ساخت قدرت بود به میدان آمدند . بنا به عوامل فراوانی از قبیل جنگ تحمیلی و تنگ نظری عده ای از دوستان داخلی آنچنان که باید و شاید این خواسته بناینگذاران انقلاب و مردم ایران برآورده نشد . تا اینکه در دوم خرداد 76 مردم ایران با یک رفتار مدنی و خود جوش به اصلاحات و تغییر و بازگشت به آرمانهای انقلاب رای دادند . در این دوران ما شاهد کاهش حداکثری شکاف دولت . ملت بودیم . پس از سپری شدن این دوران طلایی و با توجه به ظرفیت دموکراتیک نظام جمهوری اسلامی ایران ، سکان مدیریت اجرایی کشور با حرف و حدیثهای فراوان به دست دوستانی افتاد که ما حصل عملکرد آنها وضعیت کنونی کشور می باشد . نوع نگاه امنیتی در مسائل سیاسی و نگاه دستوری و بخش نامه ای در اقتصاد و نگاه واگرایی در روابط بین المللی و ضعف اخلاقی در تمامی مناسبات موجود ، باعث شده بود که نارضایتی مردم از اول انقلاب تاکنون به حداکثر امکان رسیده باشد و آنچه اکثر تحلیل گران و رسانه ها خصوصاً خارجی ها محتمل می دانستند ، عدم شرکت در انتخابات و یاس و نومیدی ملت ایران بود . اما آنچه بزرگان کشور طالب آن بودند خلق حماسه سیاسی در کشور بود و این محقق نمی شد مگر با مشارکت فعال مردم کشورمان . اما مشارکت فعال نیازمند اعتماد به نفس جامعه و اعتماد به حیات سیاسی توسط جامعه می باشد . اما به دلیل مسائل و مشکلاتی که در انتخابات دوره گذشته در کشور رخ داد ، اعتماد به فضای سیاسی و مجریان انتخابات دستخوش تغییر شده بود . با توجه به این نقصان نگرانی هایی وجود داشت . اما هوشیاری مقام معظم رهبری و توجه ویژه ایشان به مسئله انتخابات و کنش تامل انگیز و تشکر آمیز آقایان هاشمی رفسنجانی  و سید محمد خاتمی باعث شد تا رفتار رای دهندگی مردم ایران خارج از نرمها و نظریه های موجود به سوی خلق حماسه سیاسی پیش برود . اما مسائلی که در 22 خرداد 88 در حیات سیاسی ایران اتفاق افتاد با حواشی زیاد و ضرر و زیانهای فراوانی همراه بود . آنچه بعد از چهار سال شاهد آن بودیم قانون محوری و گریز از خشونت توسط مردم و مسئولین می باشد .

پیگیری مطالبات از طریق صندوق رای و رقتار مدنی در فضای سیاسی و عدم حذف رقیب ، صبر و مدارا از جمله کنشهای سیاسی است که مردم ما در فاصله دوم خرداد 76 تا 22 خرداد 88 یادگرفتند و در 24 خرداد 92 با این حضور متمدنانه همه را امیدوار کردند . در غیاب نهادهای مدنی عده ای از بزرگان کشور با همکاری اکثریت قاطع مردم ، نقش این نهادها را بازی کردند و ضربه هایی را که لاجرم به جمهوری اسلامی ایران می خورد را به جان خریدند .

کریم عباسی کارشناس ارشد علوم سیاسی

اصلاح طلب کیست؟اصولگرایی چیست؟

 

اصلاح طلب کیست؟ اصولگرایی چیست؟

 

برای درک بهتر مفاهیم اصلاح و اصول ، اصلاح طلبی و اصولگرایی ، باید پیشینه این مفاهیم در دنیا و ایران را ، ولو بسیار اندک ، عنوان نماییم.اگر بخواهیم از دیدی  فلسفی به این مفاهیم نگاهی افکنده باشیم نخست باید واژه های "عین" و "ذهن" ، که اساس تفکرات فلسفی می باشند را توضیح دهیم که در حوصله این مقال نمی گنجد. از نظر تاریخی در غرب ، مثلا در انگلستان ، مذهب کاتولیگ و سلطنت مطلقه داریم . مفاهیمی مانند پروتستان و سلطنت مشروطه به اصلاحاتی اطلاق می شود که جهت تغییر وضع موجود که همان مذهب دگم کاتولیگ و دیکتاتوری بوده ، انجام می گیرد. در فاصله بین دو انقلاب انگلستان ، یعنی انقلاب 1644 و انقلاب درخشان 1688  این اتفاقات رخ داده است. بدان معنا که هم در حوزه دین و هم در حوزه سیاست این اصلاحات رخ داده است. بعد از این وقایع عصر روشنگری و انقلاب صنعتی ، مشاهده می نماییم که هم در ذهنیات و هم در عینیات تغییراتی حاصل گردید و هر آنچه تحت عنوان دین به مردم تحمیل می شد و یا در قالب سلطنت به مردم زور می گفت ، تغییر کرد که وضعیت فعلی مغرب زمین نتیجه همین غربال گری هاست.و اما در کشور خودمان به دلیل تفاوت در تاریخ و جغرافیا و فرهنگ تغییرات بگونه ای دیگر آغاز گردید. امیر کبیر ، عباس میرزا ، طالبوف ، آخوندزاده ، مراغه ای ، تقی زاده  و خاتمی هرکدام بگونه ای تلاش در جهت تغییر و اصلاح داشتند که چندان موفقیت آمیز نبود. از میان اسامی ذکر شده اولین و آخرین آن یعنی امیر کبیر و خاتمی نماد یکی از الگوهای تغییر ، یعنی از بالا و بدست حاکمیت بوده که اندک توفیقات حاصله نتیجه همین پیروی از یک الگوی عقلانی بوده است. باید عنوان نمایم که مقوله تغییر در قالب چند الگو می تواند انجام گیرد. 1 – تغییر از بالا و توسط دولت یعنی اصلاحات . 2 – تغییر از پایین یعنی بصورت انقلاب توسط مردم . 3 – تغییر از وسط یعنی توسط جامعه مدنی و ایجاد نهادها . 4 – تغییرات همه جانبه یعنی هر سه مورد یاد شده با هم اتفاق می افتد. چون هیچگاه هر سه مدل تغییر در جامعه ما همزمان نبوده اند ، بنابراین اصلاحات اساسی و تغییرات کارساز انجام نشده است. همین کار گروهی و ایجاد نهادهای مدنی مانند تشکل های دانشجویی مستقل یکی از راههای رسیدن به جامعه ای بهتر است که دانشجویان در قالب تشکلهای دانشجویی مجری صادق و بی ریای آن هستند. در بررسی های تاریخی در می یابیم که نهاد روحانیت و علمای دین ، علی الاغلب به دنبال تغییر در دنیای سیاست بوده اند و شاهان به دنبال تغییر در دیانت ، نمونه آن سید حسن مدرس برای تغییر در سیاست پای می فشرد و رضا شاه جهت زدودن دین.به دلیل محدودیت زمانی و فضا در این مطبوعه نمی توان بیشتر از این وارد جزئیات گردید.با توجه به عنوان این نوشتار و طرح مسئله اصولگرایی چیست؟ و اصلاح طلب کیست؟ باید عنوان نمایم هیچ اصلاح طلبی بدون اصول نمی تواند باشد و هیچ اصول گرایی بی نیاز از اصلاح نیست. آنچه مهم است اینکه کدامین اصول مبنا هستند ؟ آیا مطالبات و معلومات عده ای کج اندیش را می توان اصول نامید؟و اما مهم دیگر اینکه چه چیزی باید اصلاح گردد؟آیا دغدغه های فکری هر کسی تحت عنوان روشنفکری و مدرنیسم را می توان اصلاح نامید؟ آیا تفسیر موسع داشتن از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اصلاح طلبی می باشد ؟ و یا تفسیر مضیق داشتن ، اصولگرایی؟ آنچه مسلم است همه چیز نه سیاهند و نه سفید . تمامی نظام های فکری دارای اصول و قواعد خاص خود هستند و نظام حکومتی و فکری ما هم عاری از اصول نیستند و بدون پایبندی به این اصول هرگز ره به جایی نخواهیم برد. دو اصل مهم نظام حکومتی ما ، جمهوریت و اسلامیت آن می باشد ، که طبق قانون اساسی تا ابد غیر قابل تغییرند ، یعنی جمهوریت و اسلامیت چون در قانون اساسی آمده اند از اصول می باشند که خود برخواسته از نظر متخصصان و علما در حوزه های حقوق و دین می باشد. مهمترین میثاق همه ما قانون اساسی است که التزام عملی به تک تک بندهای آن ما را در زمره اصول گرایی قرار می دهد. پس می توان گفت که اصلاح طلب کسی است که به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران التزام عملی داشته باشد و اصول گرا هم جریانی است که به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران التزام عملی داشته باشد. تفسیر به رای و سپس مصادره به مطلوب نمی تواند مبنای اصلاح طلبی و اصولگرایی باشد.جمله آخر اینکه از نظر سلیقه ای اصلاح طلبی یعنی مشوق پویایی و اصولگرایی یعنی حافظ ایستایی . اصولگرایی وضع موجود را نیک می پندارد و اصلاح طلب وضع مطلوب را.

 

کنترل اندیشه یا مدیریت اندیشه؟

به نام خدا

کنترل اندیشه یا مدیریت اندیشه؟


اندیشه و نوع برخورد و نگاه به آن در جامعه ما از جمله مسائل و موضوعاتی است که همواره مد نظر اندیشمندان و دوستداران آن بوده است.

در این نوشتار سوال این است که آیا در جامعه ما در سطوح خانوانده  ، مدرسه ، دانشگاه ، انواع رسانه ها و سپهر اجتماعی سیاسی ، اندیشه ها و تفکرات متفاوت اغلب کنترل می شوند و یا مدیریت؟

کنترل و یا مدیریت اندیشه هر کدام تبعات و پیامدهای متفاوتی را برای مردم و نظام اجتماعی در بر دارند. مدیریت تفکر و اندیشه در خانواده ، سیاست ملی ، و آموزش ، یک نوع کار هنری و بیانگر خصلتهای مثبتی همچون اعتماد ، اطمینان و قدرت و توانایی است.

برعکس رهیافت اول یعنی برخورد منطقی و مدیریتی اندیشه ، کنترل اندیشه و تفکر دیگران ریشه در خصلتهای منفی ، همچون  بی اعتمادی،بحران مشروعیت،بدبینی،ضعف و خود بزرگ بینی و تکبر دارد. این نوع مواجهه با اندیشه در طول تاریخ استبداد زده ایران و سلطه نظام شاهنشاهی،تاثیرات عمیق و غیر قابل انکاری را بر فرهنگ این مرز و بوم گذاشته است. البته این بیماری فرهنگی را می توان با تربیت و آموزش و تمرین فکری درمان کرد.اگر بخواهییم قضاوتی منصفانه داشته باشیم خواهیم دید که در بین ما یک نوع کشش و تمایلی  برای وادار کردن دیگران به تبعیت از ما وجود دارد و همواره با جزمیت و اطمینان خاطر اعمال و افکار خودمان را تنها صراط مستقیم می دانیم و در حوزه اندیشه و عمل نگاهی مطلق گرایانه داشته و نسبی بودن را منکر می شویم. از نظر روانشناسی اجتماعی یکی از موانع اصلی و ریشه ای توسعه سیاسی در کشور ما  عامل فرهنگی است. البته توسعه سیاسی و یا هر توسعه دیگری در جامعه ما موانع بیشماری دارد که در حوصله این بحث نمیگنجد. به قول استاد گرانقدرم دکتر مسعود سپهر ، هر کدام از ماها یک دیکتاتور کوچولو هستیم . همین مطلق نگری و توهم کمال باعث ایجاد فرهنگ حذف می شود و به جای مفهوم " همه بام " شعار همه با من را سر می دهیم. البته در گفتار همه با همیم اما در عمل همه با من .

تبعیت کورکورانه ناشی از عدم اعتماد به خود و داشتن اعتماد به بالا دستی است و یک نوع اعتماد و اطمینان کاذب را ایجاد می کند و برای مدتی محدود ممکن است در به سامان کردن امور موثر باشد. مدیریت اندیشه و آزاد گذاشتن دیگران در این خصوص که بدون هیچ گونه ترس و هراسی اندیشه ها و تفکرات ، احساسات و سلایق و علایق خود را بیان دارند ، می تواند از مهمترین فضایل فردی و سیستمی باشد. نبودن آزادی اندیشه و ایجاد انسداد سیاسی باعث می شود تا جامعه به یاس و انفعال و بی تفاوتی کشیده شده و در مواقع حساس و حیاتی همچون جنگ به وظیفه ملی خود عمل نکنند و یا کمتر عمل نمایند . اکثر خوانندگان عزیز از این تجربه بهره برده اند. در طول هشت سال دفاع مقدس همه اقشار و سطوح جامعه ما تمام قد در مقابل تجاوز وحشیانه صدام حسین ایستادند . فضای باز سیاسی که از برکات انقلاب اسلامی بود باعث ایجاد شور و امید و فعالیت شده بود و کسی احساس انفعال و یاس و ناامیدی نمی کرد.

جا دارد در این جا از آن قسمت از مسئولین و مقامات کشوری و لشکری که خواسته یا ناخواسته تحت تاثیر فرهنگ غلط و ناپسند کنترل اندیشه و حذف دیگران ، باعث ایجاد یاس و انفعال می شوند ، استدعا نمایم که به راهبرد کرسی آزاد اندیشی و تضارب آراء و اندیشه ها که توسط مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی ایران ، بعنوان یکی از سیاستهای کلی نظام مطرح گردیده را مورد عنایت ویِژه قرار دهند.

متوسل شدن افراد به طنز ، هزل ، هجو ة شعر ، کنایه ، لطیفه ، داستان سرایی و شکل گیری گروههای غیر قانونی و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی زیر زمینی و عدم اعتماد در سطح خانواده و استمرار و اشاعه خصلتهای ناپسند اخلاقی همچون غیبت ، بدگویی ، جوسازی و شایعات را می توان از پیامدهای کنترل اندیشه نامید. به نظر می رسد یکی از دلایل پیدایش شعرای بزرگی همچون حافظ و فردوسی  و مولوی و سعدی و عدم پیدایش فلاسفه بزرگ، همین کنترل اندیشه و انسداد سیاسی باشد.چرا در فضای سیاسی استبدادی دوران سلاطین مغول و غزنوی و دیگر مستبدین مفاخر و نخبگان جامعه ما به شعر گویی روی آورده اند و در فضای نسبتا باز و یا کاملا باز دنیای غرب فیلسوفان بزرگی همچون هابز ، دکارت ، فرانسیس بکن ، کانت ، هگل و غیره به فلسفه و عقل رو آورده و در نهایت منشا تحولات شگرفی در سرزمین شان گردیده اند؟
البته در فضای بسته و یا یاس آلود دولت  یونان باستان هم به عنوان یک نمونه غربی ما شاهد ظهور و پیدایش گروههای مروج بی خیالی و پوچی و دم غنینمتی همچون کلبتون ، رواقیون و اپیکوریان هستیم.

در شرایط متفاوت می توان چهار نوع عکس العمل و رفتار سیاسی را در جوامع نام برد.

بهترین حالت برای یک جامعه داشتن اعتماد به خود و بالا دستی هاست. یعنی وجود خودباوری سیاسی و دگر باوری سیاسی که مشارکت و رقابت سیاسی را به دنبال دارد.حالت دوم ، بودن خود باوری و نبودن دگر باوری است که نتیجه این نگرش، ایجاد شکاف عظیم و خطرناک دولت و ملت است که به بروز جنبش های اجتماعی و یا نهایتا جنگ داخلی می انجامد . حالت سوم نبودن خود باوری و بودن دگر باوری است . یعنی اینکه افراد فاقد اعتماد به نفس بوده و بالادستی را کاملا و چشم بسته قبول دارند که در این صورت تبعیت کورکورانه حاصل می شود. حالت چهارم ، نبودن خود باوری سیاسی و دگر باوری سیاسی است . یعنی اینکه افراد نه به خود اعتماد دارند و نه به بالا دستی ها .در نتیجه انحطاط اخلاقی و فروپاشی نظام ارزشی و کلبی مسلکی سیاسی گریبان آن جامعه را خواهد گرفت.

تغییر فرهنگی و توسعه فرهنگی و  پیدایش حالت اول یعنی مشارکت و رقابت سیاسی نیاز به عزم و اراده ملی دارد. حاکمان و صاحبان قدرت ، نخبگان و خصوصا رسانه ها وظیفه دارند که در جهت پویایی و شکوفایی فرهنگی و رفع عیوب و نارسایی های فرهنگی تمام سعی و تلاش خود را مبذول دارند.ما عرض کردیم و روزنامه وزین طلوع هم به چاپ رسانید، انشاءالله دیگران هم اهتمام ورزند. قبل از آنکه به فکر حفظ کرسی آزار اندیشی خود  و دیگران باشیم به فکر کرسی آزاد اندیشی مطروحه توسط رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران باشیم. کنترل اندیشه و افراد کار سختی نیست بلکه این مدیریت اندیشه و افراد ،را ،هر انسان بی سواد و معمولی که فقط دارای بازوی ستبر ی باشد می تواند انجام دهد ،.در صورتی که مدیریت اندیشه نیاز به محاسبه ، آینده نگری ، قواعد ، اخلاق نیکو و فکر فراوان دارد.

کریم عباسی (کارشناس ارشد علوم سیاسی)

منابع و ماخذ

محمود سریع القلم ، فرهنگ سیاسی ایران

محمود سریع القلم ، روش تحقیق در علوم سیاسی و روابط بین الملل

اعلام حضور در انتخابات مجلس دهم

با سلام خدمت تمامي شما خوانندگان عزيز اين وبلاگ

بر خود لازم و واجب ميدانم كه از تك تك شما دوستان عزيزي كه اين تارنما را ميخوانيد و بنده را از نظرات ارزشمند خودتان بي بهره نمي گذاريد تشكر و قدرداني نمايم و روزگاري توام با بهروزي و سلامتي و پيروزي حق عليه باطل و پيروزي انديشه پاكتان را براي شما و خانواده محترمتان  از خداوند منان آرزو نمايم.

همانگونه كه خود مطلع و مستحضر مي باشيد بنده قصد كانديداتوري در انتخابات مجلس شوراي اسلامي در شهرستان كازرون (مجلس نهم) را داشتم كه فعاليتهاي مستمر و خوبي را به كمك شما دوستان طي ماههاي قبل از انتخابات انجام داديم . با توجه به نظر سنجي هاي به عمل آمده توسط منابع موثق و همچنين آمارهاي بدست آمده توسط دانشجويان دانشگاههاي مختلف از راي  پايه خوبي نيز برخوردا بوديم كه اين خود عاملي بود تا بدخواهان بنده با توجه به نفوذ اداري كه در هياتهاي اجرايي داشتند مانع از ثبت نام اينجانب در انتخابات مجلس نهم شده و زحمات شما دوستان عزيز را با اين كارشان به خيال خود به باد دهند. نا گفته نماند كه اشكال در ثبت نام بنده يه اشكال قانوني بود كه خود جاي بحث زيادي را دارد و از نقاط ضعف قانون ثبت نامي انتخابات ميباشد.

اما نبايد فراموش كرد كه انسان به اميد زنده هست و شبهاي سرد را روزها بهاري در پيش است.

 همان بدخواهاني كه مانع از ثبت نام اينجانب شده اند از هم اكنون كه هنوز مهر انتخابات دور نهم بر شناسنامه ها خشك نشده كاروان تخريب و شايعه بر عليه اينجانب را شروع كرده اند.

جديتريت شايعه عدم حضور اينجانب در انتخابات مجلس دهم مي باشد ، كه بنده را وادار به نوشتن اين مطلب نمود مي باشد.

بدينوسله بنده اعلام مي دارم كه در انتخابات مجلس دهم كه سال 1394 برگزار خواهد شد حضوري محكم و قوي با توكل به خدا و حمايت و مشورت شما عزيزان خواهم داشت و به هيچ وجه حاضر نبوده و نيستم بر سر منافع مردم شهرستان كازرون ذره اي كوتاه بيايم.

و از هم اكنون نيز اقدامتات زيربنايي لازم جهت حضوري پر رنگ و محكم در انتخابات كه لازمه برنده شدن در انتخابات مي باشد را در حال انجام دادن مياشم.

خدايا چنان كن سر انجام كار كه   تو خشنود گردي و ما رستگار

فراخوان جهت هم انديشي

با سلام و عرض ادب خدمت شما دوستان عزيز كه در مسير انتخابات مجلس نهم يار و ياور اين جانب بوديد. بدينوسيله كمال تشكر و قدرداني را از محضر تك تك شما عزيزان دارم. همانگونه كه شما نيز مستحضر هستيد خواست خدا و اقدامات نابخردانه بعضي از انسانهاي كوته فكر كه بودن ما در انتخابات خاري بر چشمشان بود باعث گرديد كه اين جانب در عرصه انتخابات مجلس نهم شوراي اسلامي شهرستان كازرون حضور نداشته باشم ولي به پاس قدرداني از زحمات شما دوستان كه بالغ بر يك سال بدون چشم داشت يار و ياور اين جانب بوده ايد ، در نظر داريم گردهمايي به همين مناسبت و همچنين تصميم گيري و مشورت درباره نحوه حضور در انتخابات آينده مجلس دهم ،در آينده نزديك برگزار نماييم لذا از كليه شما دوستان گرامي براي حضور در اين هم انديشي دعوت به عمل خواهد آمد. مكان و تاريخ و ساعت برگزاري متعاقبا از طريق همين تارنما و همچنين از طريق سامانه پيام كوتاه برروي تلفن شما عزيزان به اطلاع خواهد رسيد. كريم عباسي 1391/01/29

تشكر و قدرداني

گمان مبر كه به آخر رسيد كار مغان ، هزار باده ناخورده هنوز در دل تاك است...

بدينوسيله از تلاشهاي  همدلانه و صادقانه كليه دوستان آزاد انديش و عزيزان روشنفكر كه در مسير انتخابات ياريگر بنده بوده اند كمال تشكر و سپاسگذاري را دارم. كريم عباسي 12/10/1390

ناهنجاری های رفتار سیاسی

نا هنجاریهای رفتار سیاسی

 

      سیاست از اولین مفاهیم و موضوعاتی است که در مرکز فلاسفه عهد باستان قرار گرفته و تا به امروز ، ابعاد گوناگون آن ،طرف توجه اندیشمندان بوده است. افلاطون ، شکوفا شدن جوهر انسان را تهنا درون جامعه سیاسی ، ممکن می دانست و ارسطو که انسان را مدنی بالطبع می دانست ، سیاسی بودن را فصل ممیزه انسان از حیوان عنوان می نمود. با کمال تاسف در جامعه ما، از آنجا که مردم خاطرات نه چندان خوشی از عالم سیاست در تاریخ کشورمان ندارند و از طرفی دیگر ناهنجاریهای رفتاری فراوانی را در میان سیاست پیشگان و نخبگان سودجو در طی قرون و اعصار گذشته دیده اند و از سویی دیگر هرگاه خود مبادرت به سیاست ورزی نموده اند بهای گزافی برای آن پرداخته اند ، نوعی دلزدگی و بدبینی نسبت به امر سیاست پیدا کرده  و (( سیاسی بودن )) را نه معادل حساسیت و علاقه مند بودن به سرنوشت عمومی کشور و مردم بلکه معادل (( سیاسی کار و بی اصول )) می پندارند.

      علت رفتار های سیاسی نا هنجار در کشور ما توسط گروهی و یا عده ای و یا گرایشی ، چه چیزی می تواند باشد؟ عوامل فرهنگی ، تاریخی و ساختاری دخیل در این پدیده غیر اسلامی و غیر انسانی کدامند؟ برای درمان این درد جانکاه چه باید کرد؟

      قبل از هر چیز باید بدانیم رفتار ناهنجار سیاسی چیست؟ ناهنجاری عبارت است از نبودن قواعد و ارزشهایی که به رفتار افراد ، نظم و آرامش می بخشد ، آن را از حالت بی نظمی و روزمرگی خارج کرده و نوعی قانونمندی را برای افعال انسانی حاکم می کند در عالم سیاست اگر کنشها و رفتارها از هنجارهای مستمر و مستقری نشات بگیرد، هم قابلیت پیش بینی پیدا کرده و هم می توان در مقام تبیین ، به علل و چگونگی پیدایش آنها پی برد.

     در زیر نمودهایی از ناهنجاری رفتار سیاسی را در جامعه خودمان بر می شماریم و سعی خواهیم کرد بدون حب و بغض و یا خدای ناکرده به نیت تخریب یا بی حرمتی به گروهی و یا تشکل سیاسی خاص ، بعضی از مصادیق ناهنجاری را گوشزد کنیم . ما که داعیه اولویت توسعه فرهنگی را داریم بیشتر هدفمان از مرقوم این سطور وجه آموزشی آن است نه کنایه به این و آن . باشد که نه اینان و نه آنان از مرقومات صادقانه حقیرشان نرنجند و بر ما خرده نگیرند ، چرا که خدا را شاهد می گیریم که خیر خواه اینانیم و دوستدار آنان.

 

1- ** ابهام  و سیال بودن

       بسیاری از جریانات سیاسی کشور ما دارای هویت و شخصیت و تشخیص دقیق و مشخصی نیستند. اکثراً مواضع روشن و رسمی و قابل فهم و اصولی از آنها کمتر دیده می شود. از لحاظ تشکیلاتی و سازمانی دارای مرزهای دقیق و روشن با همسایگان سیاسی خود نیستند. همین سیال بودن و چهره مبهم داشتن مانع از آن می شود که خلق الله بتوانند تکلیف خود را با آنان روشن کنند. قسمتی از این پدیده ناشی از افتراق نایافتگی ساخت سیاسی ، قسمتی از آن به دلیل نبودن سوابق و سنتهای مستمر سیاسی و بخشی از آن ناشی از فرصت طلبی ها و رندیهاست. این پدیده مزموم باعث می شود تا بعضی از جریانات سیاسی در مقاطع مختلف در قبال مسائل مهم اجتماعی رنگ عوض کرده و بدون اینکه خود را ملزم به پاسخگویی بدانند ، مواضع بطور کلی متفاوتی اتخاذ نمایند.

     موضع گیریهای بعضی از جریانات سیاسی به اندازه ای مبهم ، مغشوش و ضد و نقیض است که انسان شک می کند که آیا این جریانات وحدت رهبری و برنامه و مرامنامه و اساسنامه دارند یا جبهه ای با طیفهای رنگارنگ سیاسی هستند. بعضی از این جریانات بیشترین و عمیق ترین آثار را هم بر صحنه سیاسی کشور می گذارند ، فعالیت سیاسی را تنها یکی از شئون خود دانسته و لذا از به ثبت رساندن خود به عنوان حزب سیاسی دوری میکنند و علی رغم قدرت زیادی که دارند ، ترجیح می دهند در قبال مسائل مشخص طفره رفته و کلیات بی خاصیتی و غیر تاثیرگذاری را مطرح نمایند.

 

2 - ** بی تجربگی سیاسی

      قریب به اتفاق جریانات سیاسی کشور ما فاقد کمترین تجربه سیاسی هستند . در قبل از انقلاب اسلامی کشور ما فاقد احزاب سیاسی و گروهها و جریانات سیاسی بود. تنها بعد از انقلاب اسلامی گرایشها و جریانات سیاسی شکل گرفت. در صورتی که در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته سابقه بعضی از احزاب و جریانات به سده ها و قرن ها می رسد. انباشت تجربه و داشتن حد و مرز و مرامنامه و اساسنامه از جمله مشخصاتی است که بسیاری از جریانات ما از آن بی بهره اند. قانونمند نبودن نیز یکی از خصیصه های بعضی از جریانات سیاسی ما می باشد. دانش و تجربه سیاسی مانند هر علم و معرفت دیگری خصلت و ماهیت انباشتی دارد ، بدین معنی که دستاوردهای تجربی روی هم انبار شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. سازمانها و کادرهای سیاسی می توانند مهمترین ظرف انباشت این تجارب باشند. در کشور ما به دلایل عدیده ای از جمله ، نبودن دولتهای طبقاتی و وجود دولتهای رانتیر (rantier)  در قبل از انقلاب اسلامی ، چنین ظرفهای پایدار و مستمری کمتر به وجود آمده است. به همین دلیل سنجیدگی و پختگی لازم در رفتار و کنشهای سیاسی ما به ندرت دیده می شود. همین ناشیگری و بی تجربگی ، گاه موجب وقایع مضحکی می گردد.بد نیست خاطره ای قریب به همین معنی را برایتان تعریف کنم ، یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد علوم سیاسی که فقط برای اخذ مدرک به دانشگاه آمده بود ، فکر می کرد روزنامه (( روزٍ نو)) یک روزنامه غربی است و اطلاع نداشت که به معنی روزٍ   نو   می باشد و می پنداشت که کلمه روز کسره نداشته و لذا آن را روزنو می خواند .و اما ناشیگری سیاسی همواره بدین شکل بروز نمی کند ، بلکه گاهی صفحه های تراژیک و خانمانسوزی را به نمایش میگذارد.

 

3 - ** بی اصولی سیاسی

     اصول یا (پرنسیپهای )سیاسی ، آن دسته از ارزشهای متعالی هستند که فلسفه و وجود یک جریان سیاسی را رقم می زنند و  بدون  آنها  هیچ رفتار سیاسی سالمی متصور نیست .   مثلاً اکثر سیاستمداران آمریکایی (( ارزشهای لیبرالیسم)) را بعنوان یکی از اصول خود پذیرفته اند. اصول ، خط قرمزها و حداقل های مطالبات سیاسی را مشخص کرده ، بر مبنای آنها ائتلافات شکل می گیرد، تعاملات سیاسی میسر می شود ، رفتار سیاسی پیش بینی پذیر می شود، نظم و سامان سیاسی برقرار می گردد و ... بی اصولی و یا اصول فروشی، نوعاً ناشی از فرصت طلبی سیاسی است ، به این معنا که اگر تنها معیارهای پراگماتیستی، راهنمای عمل سیاسی  باشد و یک جریان سیاسی به تناسب موقعیت و مقتضای منافع آنی و زود گذر خود تصمیم بگیرد، ناچار خواهد شد یا از اساس خود را مقید به هیچ اصلی نداند یا در حین عمل دائماً از مواظع خود عدول کرده و برای راه انداختن چرخ امور جاری ، به روزمرگی و خرده کاری بپردازد. در شرایطی که امکان حسابکشی سیاسی مردماز سیاستمداران وجود نداشته باشد ، شاهد عدم التزام و تعهد به ارزشها و مقاصدی خاص، برای جریانات سیاسی خواهیم بود. وقتی اصول راهنمای عمل سیاسی را از محاسبات خود حذف کردیم ، آنگاه همه چیز مباح می شود . ویراژهای سیاسی ، زد و بندهای گوناگون با مراکز ثروت و قدرت ، توطئه گری و دسیسه چینی ، فریبکاری و  دو دوزه بازی و دهها نوع آفت و آسیب دیگر ، دامنگیر رفتار سیاسی می شود. البته آنچه که در فوق بدانها اشاره گردید بدین معنی نیست که با خشک مغزی و خشک مقدسی ، امور فرعی و سطحی و ظاهری را نیز به سطح پرنسیپها و اصول، ارتقاء داده و دچار تصلب و جمود در رفتار سیاسی شویم. دنیای سیاست ، دنیای انعطاف و مصالحه و چانه زنی است و مقدس کردن و قدسی نمودن همه امور و افعال جزئی و زمینی بی بصیرتی محض است.

 

4 - ** پیگیری نکردن

       در فرهنگ سیاسی ما ایرانیان عناصری وجود دارد که باعث می شود رفتار سیاسی ما از آهنگ ثابت و یکنواختی برخوردار باشد . گاه شاهد غلیان و هیجان تود های سیل آسایی هستیم که به میدان سیاست کشیده می شوند و طی روزهای معدودی همه انرژی خود را در قالب جنبشهای اجتماعی تخلیه می کنند و گاه شاهد سالیان طولانی رکود و خمودگی سیاسی هستیم. درست مثل آب و هوای بسیاری از مناطق کشور که گاهی بطور سیل آسا چند روز متوالی بارانی و بعد هم مدت مدیدی خشکسالی.

      اگر به توده های مردم به واسطه غلبه فرهنگ دیرین استبداد شاهنشاهی خرده نگیریم ، از نخبگان و فرهیختگان کشور پذیرفته نیست که رفتار سیاسی توده وار از خود بروز داده و بین افراطی گری و پاسیفیسم ، نوسان داشته باشد.

         بازار سیاست  تعطیل بردار  نیست  و  نمی توان  (( بنا به ملاحظاتی))  کرکره مغازه را پایین کشید و (( اغلال طلبی)) پیشه کرد. کشور ما در زمانه و زمینه ای به سر می برد که روزانه با مسائل پر اهمیت و چالش برانگیزی روبروست و باید برای دست و پنجه نرم کردن با این مسائل همواره تدارک و آمادگی کافی وجود داشته باشد.

      قسمتی از پی گیری نکردن های نیروهای سیاسی کشور ما به فقدان مکانیسمهایی برمی گردد که آنها را به توده ها و مطالبات جاری شان پیوند می زند. همین خصلت فرقه گرایانه و کسیختگی رابطه با مردم است که به جریانات سیاسی این فرصت را می دهد تا از تکالیف خود شانه خالی و ناپیگیری پیشه کنند.

بخش دیگری از این پدیده مذموم را می توان نشات گرفته از عدم تناسب میان اهداف سیاسی و وسایل نیل به این اهداف دانست. به این معنی که معمولاً به واسطه خصلتهای (( حداکثر گرایانه )) و (( نا کجا آباد گرایانه )) اهداف بسیار بلندی برای اعمال سیاسی خود انتخاب می کنیم ، بدون آنکه ابزارها و وسایل نیل به آنها را تدارک دیده باشیم. لذا در حین عمل دچار (( سر خوردگی )) و شکستهای پی در پی شده و هر نوع عمل سیاسی را بی فایده می انگاریم و به کنج عزلت می نشینیم.

      رفتار موزون و بهنجار سیاسی ، همان قدر که (( آرمان اندیش)) است ، (( ابزار اندیش )) هم هست و تناسب این دو مقوله ضامن استمرار و تداوم آن می باشد. علاوه بر موارد چهار گانه فوق الذکر آفتها و آسیبهای دیگری نیز در رفتار های سیاسی ما مشاهده می شود که اگر همتی فرهنگی برای علاج آنها به خرج ندهیم قطعاً چه در سطح فردی و گروهی و جناحی و چه در سطح ملی زیانهای فراوانی خواهیم دید .

عوامل ایجاد این رفتارهای سیاسی با هنجار و نا موزون را انشاء الله در نوشتار بعدی تقدیم خواهیم کرد.

                                                               

  کریم عباسی (کارشناس ارشد علوم سیاسی)

 

قانون اساسی میثاق ملی (اجرای بدون تنازل قانون اساسی)

؛؛قانون اساسی میثاق ملی (اجرای بدون تنازل قانون اساسی)؛؛  

 

با درود بر تمام انسانهای پاکی که با هدیه خون خود پایه گذار قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شدند  تا  برای ما بازماندگان ٬میثاقی ملی به ارث گذاشته باشند.. روحشان شاد ..  

همانگونه که شما عزیزان مستحضر هستید کشور ما دارای اقوام و مذاهب و ادیان مختلفی است. تکثر و تنوع یکی از خصوصیات نازدودنی این جامعه و کشور می باشد. هر فردی دیدگاه خاص ٬ هر دین آئین خاص  خود ٬ هر مذهب هم همینطور و هر قومی٬ هم زبان و رسم و رسومات خاص خود را دارا می باشد. اما آن چیزی که ذهن هر انسان را به سوال وا میدارد این است که :آیا نظر هر فرد و یا دینی و مذهبی و زبانی در خصوص یک امر سیاسی ٬ اقتصادی ٬ فرهنگی ... با دیگر افراد این کشور مشابه می باشد؟ قطعاْ جواب منفی است. اما آنچه باعث اتحاد و یگانگی و حلال مشکلات می باشد قانون اساسی است. شاهراه اصلی حرکت بسوی آینده و مادر تمام قوانین همین فانون اساسی است. اگر همه جریانهای سیاسی و همچنین مردم و مسئولین جهت نهادینه شدن قانون و در نهایت عمل به آن هم قسم شوند ٬ آنگاه خواهیم دید که چگونه ما به اهدافمان که همانا تعالی و رشد و شکوفایی این مرز و بوم است خواهیم رسید. این جمله کوتاه را باید یاد آور شوم و سعی نماییم در ذهنمان نگه داریم ؛؛ قانون اساسی میثاق ماست ؛؛ . این حقیر قصد دارم جهت تنویر افکار عمومی و تکریم قانون اساسی و عمل به وصییت بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی ایران ٬ از این به بعد در این تارنما در خصوص فصول قانون اساسی مطالبی را عرضه دارم تا با شنیدن نظرات شما خوانندگان گرامی مخالف و موافق ٬ مدارا   را تمرین و آستانه تحملمان را بالا ببریم. 

در این گفتار سعی بر این است تا در خصوص فصل سوم قانون اساسی و بند های شانزده گانه آن مطالبی را عرض نمایم. بندهای شانزده گانه فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که دولت را موظف کرده است (( همه امکانات خود را برای نیل به اهداف مربوط به آن به کار گیرد))  منعکس کننده سیاست اجتماعی جامعی برای جامعه اسلامی است. در بند نهم این اصل امده ((رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و معنوی )) و بر اساس بند دوازدهم این اصل ((پی ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و بر طرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه ٬ مسکن ٬ اشتغال ٬ بهداشت و تعمیم بیمه)) در دستور کار قرار گرفته است.در بند چهارم نیز به (( تامین حقوق همه جانبه افراد اعم از زن و مرد٬ ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون)) اشاره گردیده است. در بند شانزدهم همین اصل حتی بر (( تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان  و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان )) تاکید شده است. 

حال با توجه به اینکه ؛شعار ما ٬همانطور در اوایل عرایض اشاره گردید ٬ ؛؛قانون اساسی میثاق ماست :: و اجرای بدون تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اصلی ترین مطالبه ما ٬ ناخودآگاه این سوال در ذهن شما مطرح میشود که ؛ 

--  کدامیک از بندهای مذکور در سطور فوق از قانون اساسی بدون تنازل اجرا گردیده است ؟  

--آیا مسئولین محترم ما آنقدر که به بند شانزدهم از اصل سوم همت گماشته اند به بندهای دیگر هم اهتمام ورزیده اند؟ 

 از شما خوانندگان عریز و ارجمند خواهشمندم با گذاشتن نظرات خود در رابطه با مباحث مطرح شده نگارنده را در نوشتن مطالب جدید یاری رسانید. 

در پایان امیدوارم در خصوص اجرای قانون اساسی مسئولین دولتهای گوناگون طبق همین قانون مراقبت تمام و کمال را انجام نمایند تا مبادا٫خدای ناکرده تبعیضی نا روا بر گروهی یا  فردی اعمال گردد.

كريم عباسي كارشناس ارشد علوم سياسي

منبع : مقاله در جستجوی سیاست اجتماعی در اسلام . دکتر غلامعباس توسلی .روزنامه آرمان ۱۵ مرداد ۹۰

نهادینه شدن و معیارهای آن

کریم عباسی

 




""كار آمدي يك نظام سياسي""

یک نظام سیاسی موقعی کارآمد و معتبر است که از درجه بالای نهادینگی برخوردار باشد یعنی سازمانها و آئین های زیر بنایی آنها متعدد و به اندازه کافی ثابت و از نظر مردم مربوطه ارزشمند باشد. چنین نهادهایی برای حفظ جامعه و جلوگیری از پاشیدگی آن و سامان دادن به نزاعهای متفاوت ضرورت دارند.علاوه بر آن برای یک سیاست منسجم و مطابق با منابع عمومی نیز ضروری هستند.بنابراین تصمیمات دولتی موقعی خوب تدوین و اجراء می شوند که از حمایت نهادهای محکم و پیچیده برخوردار باشند . در غیر اینصورت حکومت ضعیف و بد کار می کند، زیرا قادر به نظارت بر منابع خصوصی و ارج نهادن به میراث همگانی نیست. نهادینه شدن در یک نظام مستلزم رسیدن به سطح عالی تطبیق ، پیچیدگی ، استقلال و پیوستگی از طریق سازمانها و آئین های متشکله آن نظام است. وقتی یک نظام نهادینه توان برخورد با دگرگونی را پیدا می کند ، می توان گفت قابلیت تطیبق ، حفظ و بازتولید را در مراحل مختلف تاریخی پیدا کرده است. طبعاً این نظام باید بتواند به انجام کارکردهایی غیر از کارکردهای مورد انتظار که توجیه گر وجود آن هستند ، بپردازد. برای مثال پادشاهی فرانسه نسبت به پادشاهی انگلستان از نهادینگی کمتری برخوردار بود و به همین دلیل نتوانست خود را با لیبرالیسم تطبیق دهد یا بعد از تغییر در شرایط محیط، به حیات خود ادامه دهد.

از این رو یک نظام سیاسی و قتی نهادینه خوانده می شود که از سطح بالای پیچیدگی برخوردار باشد ، یعنی عملکرد آن انحصاراً به بازی ساختار بستگی نداشته باشد . برای مثال نظام سیاسی آمریکا از نظام سیاسی فرانسه در جمهوری چهارم توسعه یافته تر است ،  زیرا به جای تکیه بر نهاد مقننه ، بر روابط رقابت آمیز و متعادل بین ریاست جمهوری ، سنا و مجلس نمایندگان و دیوان عالی هم تکیه دارد. به همین دلیل یک قانون اساسی مختلط ملهم از اندیشه های دموکراتیک و اشرافیت ، نسبت به قانون اساسی که صرفاً بر یکی از این دو اندیشه تکیه دارد ، از سطح توسعه بالاتری برخوردار است. علاوه بر این نهادینگی مستلزم میزانی از استقلال ساختارهای سیاسی است . استقلال دولت در مقابل نیروهای اجتماعی و اقتصادی و استقلال احزاب سیاسی در مقابل طبقه مرجع خود.

بالآخره ائین های سیاسی موقعی نهادینه هستند که از درجه ای از پیوستگی برخوردار باشند ، یعنی مورد ارجاع و قبول باشند و مردم و طبقه سیاسی استفاده ای منضبط از آنها به عمل آورند.

آنچه در بالا آورده شد ملهم از نظریات ساموئل هانتینگتن بود و مونتسکو در کتاب روح القوانین می گوید ، قوانینی که آزادی را تامین و تضمین کنند و منابع استفاده از قدرت علیه شهروندان شوند ، ضامن اصلی تداوم نظامهای سیاسی است . نکته اصلی و مرکزی " روح القوانین" نهادینه کردن آزادی در قانون و لزوم آن است . با نهادینه کردن آزادی در قانون و تدو ین یک قانون اساسی مبتنی بر آزادی است که می توان هم به ثبات نظام سیاسی دست یافت ، هم وطن دوستی را تحکیم کرد و هم برابری آحاد ملت و شهروندان را به تحقق رساند .

بنا بر این آزادی و تفکیک قوا مهمترین مبنای حقانیت نظام سیاسی به شمار می رود. یکی از درد های تاریخی و موثر ما عدم نهادهای سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی است. آنچه که در عرصه جامعه ما در طول تاریخ نقش های اصلی را ایفا می کرد و می کند همانا وجود اشخاص و افراد است و انچه باید جایگزین افراد و اشخاص گردند نهادهای واقعی است ، زیرا افراد و اشخاص بنا به قانون طبیعت میرا و فانی اند ولی نهاد ها می توانند همچنان به حیات خود در نبود افراد ادامه دهند.

آنچه باعث شد تا انقلاب مردم ایران در سال 57 شکل و محتوای اسلامی به خود گیرد ، وجود تنها نهاد ریشه دار و مردمی و مستقل از دولت و حاکمیت به نام " روحانیت " بود.   --  کریم عباسی --

نقش اقوام و اقلیتهای قومی در سیاست و جايگاه قوم قشقايي :


 نقش اقوام و اقلیتهای قومی در سیاست و جايگاه قوم قشقايي :

   در زندگی سیاسی کشورهایی که اقوام مختلف در آن زندگی می کنند و تکوین و اضمحلال دولتهای آنها ، کشمکشهای قومی و نژادی همواره نقش اساسی و یا حداقل موثر داشته اند ، یکی از عوامل تشکیل دولتها بعضاً فتح سرزمین قومی به وسیله قوم یا اقوامی دیگر بوده است .

در نگاهی اجمالی به تاریخ اندیشه های اجتماعی وسیاسی در می یابیم که اندیشه برتری نژادی و قومی از اندیشه های بسیار کهن و رایج می باشد . ارسطو استدلال می کرد:" که برخی از نژادها ذاتاً سرور و برخی دیگر ذاتاً برده اند" . بعضی دیگر از نویسندگان حتی ریشه تفاوتهای طبقاتی را در تفاوتهای نژادی جستجو کرده اند ، حتی در تحلیل انقلاب فرانسه ، سی یس- انقلابی فرانسوی ، انقلاب فرانسه را حاصل کوشش قوم مغلوب گلها در قالب ((شان سوم)) و اخراج فاتحان قوم فرانک از منصب و مقام اشرافیت می دانست .هانری دوبولنویلیه و کنت دوگوبینو از نویسندگان فرانسوی نیز نظر مشابهی داشتند. در آلمان نویسندگان مختلف قوم سامی یا قوم یهود را در مقابل قوم ژرمن ، قومی مخرب و مقلد و مانع پیشرفت فرهنگی می دانستند . در دنیای کنونی هم، چه در حیطه نظر و یا عمل و خصوصاً در حوزه دین چنین نظراتی بوضوح دیده می شود . قطعاً چنین نظراتی خالی از مبانی استدلالی و عقلی است،اما نفس تصور نا برابری نژادها و برتری یکی بر دیگری عواقب سیاسی مهمی را در بر داشته و کشمکشهای عمده ای به همراه آورده است . در کشورهای چند نژادی و چند قومی ، نژادهای تحت سلطه با توسل به نظریه حقوق طبیعی و برابری انسانها موجب بروز کشمکشهای سیاسی شده اند. تسلط یک نژاد یا قوم بر دستگاه دولتی سرچشمه نارضایتیها و رنجشهای قومی بوده است . در امپراتوریهای باستان معمولاً یک گروه نژادی بر گروههای دیگر سلطه دولتی داشت ، در عصر امپریالیسم به مفهوم مدرن نیز برخوردهای نژادی اهمیت قابل ملاحظه ای یافت . در این عصر آگاهی نژادی و قومی افزایش پیدا کرده و در نتیجه مهاجرتهای بزرگ استعماری و غیر استعماری ، نژادهای گوناگون را رو در روی هم قرار داده است . در طول تاریخ ، امپراتوریهای بزرگ همواره در بر گیرنده اقوام و نژادهای گوناگون بوده اند ، امروزه هم کشورهایی که دارای پیشینه امپراتوری بوده اند دارای ترکیب قومی و نژادی بیشتری هستند. معمولاً شورشهای قومی و نژادی مستلزم پیدایش شرایط عینی و ذهنی لازم ،هستند. ناروایی و نابرابری اقتصادی و اجتماعی به عنوان زمینه نارضایی همراه با پیدایش سازمان و آگاهی لازم، زمینه عمل سیاسی را فراهم می آورد.

عدم امکان مشارکت سیاسی به دلایل نژادی و تبعیض نژادی در سطح امور سیاسی زمینه عمده شورشهای قومی بوده است . مشارکت سیاسی و رقابت سیاسی از عمده ترین اهداف توسعه سیاسی می باشند . مشارکت سیاسی حتی بدون وجود رقابت سیاسی واقعی و سالم هرگز به توسعه سیاسی منجر نخواهد شد . آقای دکتر بشیریه از شکافهای قومی بعنوان موانع توسعه سیاسی تحت عنوان چند پارگی های اجتماعی و فرهنگی یاد می کنند. خصوصاً اگر این شکافها توسط شکافهای دیگر تشدید شوند ، آنگاه به عنوان مانعی جدی برای توسعه سیاسی قلمداد خواهند شد . آنچه که بسیار مهم و حائز اهمیت می باشد ، این است که : در کشور ما با وجود اقوام و مذاهب مختلف این شکافها هیچگاه در تاریخ، تهدیدی جدی برای یکپارچگی و انسجام ملی نبوده اند.

طبعاً همه اقلیتهای قومی تمایل به جدا شدن از کشور اصلی خود را ندارند . میزان وفاداری اقلیتها به دولت مرکزی به دلایل مختلف متفاوت است . اقلیتهای قومی دارای مشترکات فرهنگی ، تاریخی و زبانی هستند و بسته به سلطه جویی قوم مرکزی ممکن است به درجات مختلف به خود سازمان دهند. سیاست دولت مرکزی نسبت به اقلیتهای قومی ممکن است در جهت حفظ هویت فرهنگی آنها و یا جذب و حل آنها در درون فرهنگ و قومیت مرکزی باشد، در مقابل گرایش اقلیتهای قومی ممکن است در جهت حفظ و نگهداری فرهنگ خویش و خواهان مشارکت و رقابت سیاسی در زندگی سیاسی باشند. چنانچه دولت مرکزی یا قوم مسلط مانع مشارکت و رقابت سیاسی اقوام یا مذاهب دیگر شوند ، آنگاه این شکافها و گسلهای خاموش و طبیعی ممکن است در اثر تشدید شکاف بزرگ دولت ، ملت یا هر شکاف فعال و موثر دیگری فعال شود و توسعه سیاسی که پیش نیاز توسعه همه جانبه یک کشور می باشد را مسدود کرده و مانع شود.

آنچه باعث شد تا نگارنده مطالب فوق را با بهره گیری از کتابهای جامعه شناسی سیاسی و موانع توسعه سیاسی در ایران از آثار آقای دکتر بشیریه بنگارد، خبر مربوط به تشکیل استان البرز به مرکزیت شهر کرج بود . آری ، البرز بلندی قامت خویش را به رخ پهنای زاگرس کشید . در جنگهای جهانی اول و دوم و هرگاه کشور مورد حمله یا طمع اجنبی قرار میگرفت مردان و زنانی غیور و کم توقع از ایل  قشقایی در دامنه ها و قله ها و دره های زاگرس مانعی عظیم ایجاد می کردند تا دست این اجنبیان عموماً و انگلیس خصوصاً به البرز نرسد . کتابهای فارس و جنگ بین الملل اثر رکن زاده آدمیت ، کوچ نشینان قشقایی فارس نوشته پیر ابرلینگ، سپیده دم در ایران نوشته شولتسه هولتس آلمانی و آثار آقای دکتر منوچهر کیانی و یا دهها اثر و کتاب در خصوص تاریخ معاصر گویا و مبین این واقعیت تاریخی است که عشایر جنوب عموماً و عشایر قشقایی خصوصاً چگونه خونهای خود را در جنوب زاگرس نثار کشورشان کرده اند . در کشور ما به حمد الله اکثر قریب به اتفاق اقوام به رسمیت شناخته شده و هر چند کاستی هایی وجود دارد اما ، اسم و نامی از آنها در سند مشاع ایران زمین وجود دارد . اما آنچه که قلب بنده و میلیونها ایرانی از قوم وفا دار به اسلام و ایران قشقایی را می آزارد این است که چرا کوچه ای ، خیابانی ، شهری و یا استانی به نام قشقایی نداریم؟؟ بدینوسیله از مسئولین محترم و بزرگان کشور استدعا داریم در صورتی اگر قرار بر  این باشد که استان فارس به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم گردد و یا لارستان  به استان تبدیل شود ، به احترام شهدای جنگهای جهانی اول و دوم و خصوصاً شهدای جنگ تحمیلی که از ایل قشقایی جان ناقابل خود را فدای دین و میهن کردند ، نام استان جدید را استان قشقایی و فارس جنوبی نامگذاری کرده و آنگاه خواهند دید که در مواقع ضروری و جانثاری و ندای " هل من ناصراً ینصرنی " مقامات ، چگونه زاگرس را با خون خود به خلیج همیشه فارس متصل خواهیم کرد . هرچند اگر این آرزو هم برآورده نشود، ما قشقایی ها همچنان از پاسداران خطه جنوب ایرانیم و باز این ادعا را نیز تاریخ ثابت خواهد کرد.

کریم عباسی (شيباني) کارشناس ارشد علوم سیاسی

برگرفته از :

-  كتاب جامعه شناسی سیاسی نوشته دکتر حسین بشیریه

– كتاب موانع توسعه سياسي نوشته دكتر حسين بشيريه       

ایل قشقایی و تقسیمات به صورت طوایف

 ايل قشقايي از چند طايفه و تيره تشکيل شده است اين طوايف و تيره‌ها در طول زمان متغير بوده‌اند و گاه در يکديگر ادغام و زماني از هم تفکيک شده‌اند. به‌طور کلي ايل قشقايي را مي‌توان شامل 9 طايفه بزرگ و کوچک، طايفه دره شوري، طايفه کشکولي بزرگ، طايفه شش بلوکي، طايفه قراچه‌اي، طايفه عمله قشقايي، طايفه فارسيمدان، طايفه صفي خاني، طايفه رحيمي، طايفه کشکولي کوچک است.

*طايفه دره شوري
نام درشوري از نام محل ييلاقي آنها (دره شوري) گرفته شده است، اينان پس از ورود به استان فارس و شهرستان دهاقان در اين ناحيه سکونت کردند. 
طايفه‌هاي عشاير ايل قشقايي را مي توان به شرح زير تقسيم بندي کرد.
خان‌هاي طايفه درشوري در سال‌هاي اخير به زراعت و باغداري توجه زيادي کرده‌اند و گروه‌هاي زيادي از آنها به زندگي يکجا نشيني پرداخته‌اند. طايفه دره شوري يکي از طوايف پر جمعيت ايل قشقايي است و مردم آن به داشتن و پرورش اسب معروف هستند.

* طايفه کشکولي بزرگ
طايفه کشکولي در گذشته از سه تيره تشکيل مي‌شد که به همراه ساير تيره‌هاي قشقايي ييلاق ـ قشلاق مي‌کردند. ييلاق آنها قسمتي ديز جان و همگين بوده است. دره شوري‌ها هم اين منطقه را که داراي مراتع وسيع و چراگاه‌هاي مناسبي براي دام‌هاست، قشلاق خود قرار مي‌دهند.

* طايفه کشکولي کوچک
اين طايفه قبلا تيره‌اي بود به‌نام اخپلو که بعدها تيره‌هاي ديگري از جمله تيره کرماني به او اضافه مي‌شود و گسترش پيدا مي‌کند و ابتدا به‌نام کشکولي کرماني و بعد با عنوان کشکولي کوچک ناميده مي‌شود.

* طايفه شش بلوکي
شش بلوکي‌ها اغلب از تيره‌هاي بسيار قديمي و از همان ترکان عراقي يعني مهاجران اوليه هستند. اين طايفه از پرجمعيت‌ترين طوايف قشقايي است که در پرورش و نگهداري دام مهارت فراوان دارند.

* طايفه فارسي‌مدان
طايفه فارسي مدان از قديمي‌ترين طوايف ايل قشقايي است که قبل از ديگر طوايف ترک زبان به اين منطقه آمده‌اند و چون فارسي نمي‌دانستند ، واژه (فارسي مدان) به آنها اطلاق شده است.
فارسي مدان‌ها به علت قدرت مرکزي و نفوذ و اعتبار و مديريت کلانتران خود، با وجود رقابت‌ها و اختلافات خويشاوندي کمتر دستخوش تجزيه و جدايي قرار گرفته‌اند.

* طايفه عمله (طايفه جعفر بيگي)
جز نيروي محافظ خان و عوامل اجرايي و اداري او به شمار مي‌روند و مستقيما زير نظر خان اداره مي‌شود. تيره‌هاي مختلف طايفه عمله زير سرپرستي کدخدايي است که مستقيما از خان دستور مي‌گيرد. با وجود اين پاره‌اي از تيره‌هاي بزرگ تحت سرپرستي کلانترها هستند که پايگاه آنها از کلانترهاي ساير تيره‌ها پايين‌تر نيست.

* ديدگاه‌هاي مطرح شده پيرامون تاريخچه ايل قشقايي
تاريخچه ايل قشقايي مبهم است و به‌درستي معلوم نيست از چه زماني و از کجا و بر اثر چه عواملي به فارس کوچانده شده‌اند و نظريه‌هاي مختلفي در اين مورد وجود دارد.
ميرزاحسن فسائي در فارسنامه ناصري مي‌نويسد: «قشقايي‌ها گروهي فراري و از گريختگان هستند که واژه قاچ قايي ريشه کلمه قشقايي است.»
بارتولد (محقق روسي) قشقايي‌ها را صاحبان اسب يا گوسفند پيشاني سفيد (قشقا) مي‌داند.
برخي محققان هم کاشغر را مرکز اوليه قشقايي‌ها مي‌دانند و کاشغري يا قشقري به قشقايي تبديل شده است.
گرهارددوفر قشقايي‌ها را همزمان با اتابکان سلغري مي‌داند.
ابرلينگ قشقايي‌ها را يکي از طوايفي مي‌داند که در پي هجوم غزنويان و سلجوقيان به خاورميانه آمده‌اند.

صولت الدوله قشقایی

صولت الدوله قشقایی

تولد و زندگی :
اسماعیل قشقایی معروف به صولت الدوله در 1252 در فیروزآباد متولد شد . او که از سرداران عشایر بود ، پدرش داراب خان رئیس ایل قشقائی و مردی رشید و وطن پرست بود.
به علت رشادت و دلیری اسمعیل در تیراندازی و جنگ‌های پارتیزانی ، در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه به وی لقب صولت الدوله داده شد.
او از طرف پدر مأمور ادارة ایل بزرگ و جنگجوی قشقائی شد. همین ایل بود که امنیت جنوب ایران را از هر جهت حفظ کرد.
پس از مرگ پدر، مستقلا ریاست ایل به او داده شد و تقریبا تمام ایالات جنوب ایران از او تمکین می‌کردند.

اعتراض و درگیری با انگلیس :
پس از تشکیل پلیس جنوب توسط انگلیس)ها در مناطق جنوب ایران و اقدامات حاد آنان در دستگیری و اعدام مخالفین خود، صولت الدوله، که به غایت وطن پرست بود به انگلیسیها اعتراض کرد و با همکاری سایر ایالات با انگلیسیها به جنگ پرداخت .

همراهی مردم با صولت الدوله :
روحانیون و سایر طبقات نیز با او همکاری نموده اعلامیه جهاد دادند و جنگ بین قوای عشایر ایران و انگلیسیها درگرفت و ((شیراز
و مواضع حساس فارس از قبضه قوای بیگانه خارج گردید.

همراهی دولت با انگلیسی ها :
انگلیسیها در تهران دولت مرکزی را تحت فشار قرار دادند ودولت نیز برای سرکوبی ایالات از در مخالفت با عشایر برآمد و طبعا صولت الدوله نتوانست عملیات استقلال طلبانه خود را ادامه دهد.

بعد از جنگ اول جهانی :
پس از خاتمه جنگ جهانی اول و تخلیه ایران از قوای بیگانه، به میان ایل برگشت و مجددا ریاست ایل قشقایی را بر عهده گرفت در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی از جهرم به وکالت انتخاب شد.

در دوران رضاشاه :
از اواسط 1307 که خلع سلاح عشایر در فارس شروع شد و تندروی‌های امیر لشکر محمودآقا آیروم و بعضی از افسران لشگر ، عشایر را به شورش و قیام علیه حکومت مرکزی وادار نمود .
همین مسئله موجب ناامنی در فارس شد و عشایر خواسته‌های خود را عنوان نمودند، از جمله خواستار لغو نظام وظیفه در مورد عشایر شدند.
امیر لشکر جنوب ، تحریکات جنوب ایران را نتیجه اقدامات صولت الدوله دانسته و از مرکز تقاضای دستگیری او را نمود و مرکز نیز با آن موافقت نمود و صولت الدوله دستگیر و به تهران انتقال ی
افت و زندانی شد.

شورش عشایر :
دستگیری صولت الدوله شتاب شورش عشایر را بیشتر کرد. جنوب ایران و منطقه فارس وضع بحرانی به خود گرفت . یکی از مهمترین پیشنهادهای شورشیان آزادی صولت الدوله بود.
صولت الدوله از زندانی آزاد شد و به شیراز بازگشت و سرانجام با کمک و مساعدت او،شورش عشایر تا حدی فرونشست.

مجلس هشتم :
در دوره هشتم مجلس شورای ملی، صولت الدوله از جهرم به نمایندگی مردم در مجلس انتخاب شد. ناصرخان پسرش نیز در همان دوره از آباده به وکالت مجلس شورای ملی رسید .
رضاشاه اصولا با روسای ایالات میانه‌ای نداشت و درصدد بود به هر نحوی که ممکن شود آنها را از میان ببرد.

دستگیری صولت الدوله :
صولت الدوله با مستوفی المماک دوستی و نزدیکی زیادی داشت و وجود مستوفی موجبات حفظ جان او را فراهم می‌کرد در 1311 مستوفی در گذشت پس از انجام مراسم تدفین و تشییع او همه چیز تغییر نمود .
بلافاصله ، صولت‌الدوله و پسرش ناصرخان در حالیکه هر دو وکیل مجلس بودند و مصونیت داشتند توسط پلیس سیاسی دستگیر و به زندان افتادند . صولت الدوله قریب شش ماه در زندان قصر در شرایط نامساعدی به سر برد .
او سرانجام در اثر یک بیماری عفونی که در زندان عارض شده بود در 16 مهر 1311 در زندان درگذشت.

استاد محمد بهمن بیگی

استاد محمد بهمن بیگی  تخته سیاه تفنگم ، گچ سفید فشنگم

محمد بهمن‏بیگی (تولد ۱۲۹۹ - وفات اردیبهشت ۱۳۸۹ [۱]) نویسنده ایرانی و بنیان‌گذار آموزش عشایری در ایران است.

وی در ایل قشقایی به دنیا آمد. پس از پایان دورهٔ کارشناسی حقوق در دانشگاه تهران، در راستای سیاست‏های دولتِ وقت و حمایت اصل چهار ترومن، کوشش خود را برای بر پایی مدرسه‌های سیار برای بچه‌های ایل آغاز کرد و با پی‌گیری‌های خود توانست برنامهٔ سوادآموزی عشایر را به تصویب برساند. او توانست دختران عشایری را نیز به مدرسه‌های سیار جلب کند و نخستین مرکز تربیت معلم عشایری را بنیان نهاد. بهمن‌بیگی برای کوشش پی‌گیر خود در راه سوادآموزی به هزاران نفر کودکِ تُرک، لُر، کُرد، بلوچ، عرب، و ترکمن، برندهٔ جایزهٔ سوادآموزی سازمان یونسکو شد. او تجربه‌های آموزشیِ خود را در چند کتاب در قالب داستان نوشته‏است.

کودکی و جوانی

محمد بهمن‌بیگی در سال ۱۲۹۹ در ایل قشقایی در خانوادهٔ محمودخان کلانتر تیرهٔ بهمن‌بیگلو از طایفهٔ عملهٔ قشقایی به هنگام کوچ دیده به جهان گشود. هشت ساله که شد، پدر یک منشی استخدام کرد و به خانه آورد که هم به محمد درس بدهد و هم برای او نامه بنویسد. محمد دو سال نزد آن منشی درس خواند و الفبای سواد را آموخت.

ده ساله بود که در راستای سیاست تضعیف عشایر و تخته قاپوی اجباری، پدرش را به تبعید به تهران محکوم کردند و شش روز پس از تبعید پدر، مادرش را نیز به گناه فراهم کردن آذوقه برای عشایر مخالف دولت ، به تبعیدگاه همسرش فرستادند. بنابراین، محمد همراه مادر تبعیدی از کوه‌دشت به تهران آمد و در مدرسهٔ علمیهٔ تهران مشغول تحصیل شد. پس از پایان دورهٔ دبیرستان به دانشکدهٔ حقوق وارد شد و دورهٔ کارشناسی حقوق را در سال ۱۳۲۱ به پایان رساند. او قبل از شروع به همکاری با اصل چهار ترومن، با معرفی یکی از سران ایل قشقایی به آمریکا رفت و پس از مدت بسیار کوتاهی به وطن بازگشت. ازآن‌جاکه در شهر و در کارهای اداری دوام نیاورد، پس از چندی به ایل بازگشت

آموزش در کوچ

نخستین بار شهید مدرس در سال ۱۳۰۳ در مخالفت با سیاست تخته‏قاپو و اسکان عشایر در پیامی که به دست رحیم‌زاده صفوی، مدیر روزنامهٔ آسیای وسطی، برای احمدشاه فرستاد، چنین گفت:

« "آیا تربیت ایلات غیر از تخته‏قاپو راهی ندارد؟ آیا نمی‌توان برای ایلات مدارس سیار عشایری و برنامهٔ متناسب درست کرد که اصول وطن‌پرستی و مسائل صحّی و بهداری و وسایل ضروری فلاحتی به آن‌ها آموخته شود."  »


اما این اندیشهٔ نوآورانه چندان مورد توجه قرار نگرفت و حتی هنگامی که در سال ۱۳۰۷ به آموزش عشایر اندکی توجه شد،راه حل را در برپایی مدرسه‌های شبانه‌روزی می‌دانستند. چند مدرسهٔ شبانه‌روزی برپا شد، اما چون آن مدرسه‌های ثابت برای دورهٔ ابتدایی بود و کودک ناگزیر می‌شد از همان سال‌های آغاز زندگی دور از پدر و مادر خود و در شرایطی مانند تبعید زندگی کند، در همان آغاز از پیشرفت بازماند و آموزش و پرورش عشایر نزدیک سه دههٔ دیگر در تبعید ماند.

تحصیل و سوادآموزی در ایل قشقایی، سابقه درخور توجهی دارد. محمدحسین‌خان قشقایی در کتاب «یادمانده‌ها » می‌نویسد:

« «در ایل قشقایی [در دوران صولت‌الدوله] هر بُنکو (شامل سی چهل خانوار که با هم نسبت خویشاوندی داشتند) یک معلم داشت که حقوق او به صورت مشترک پرداخت می‌شد. مطمئناً در آن‌زمان باسوادانِ ایلِ در حالِ کوچ، بسیار زیادتر از اهالی دهات بودند. صولت‌الدّوله سعی داشت که بچه‌ها و جوانان قشقایی باسواد شوند. او همواره کلانتران و روسای بنکوها را به گرفتن معلم و باسواد کردن فرزندانشان تشویق می‌کرد.»  »

پی‌گیری یک برنامه

بهمن‌بیگی در همان زمان به برنامهٔ همکاری فنی و اقتصادی آمریکا با عنوان اصل چهار در ایران پیوست. بهمن‌بیگی توانست به کمک دوستانی که با او همراه شدند برنامه‌ای را با پنج اصل در زمستان ۱۳۳۲ به تصویب برساند که طی پیام رسمی به ریاست آموزش و پرورش استان فارس برای اجرا ابلاغ شد.


بر پایهٔ برنامهٔ آموزش عشایر باید برای پایه‌های اول تا چهارم مدرسه‌های سیار و برای پایه‌های پنجم تا نهم مدرسه‌های شبانه‌روزی بر پا می‌شد. همچنین، باید یک مدرسهٔ تربیت معلم ویژهٔ عشایر برای جذب دانش‌آموزان با مدرک پایان کلاس نهم ساخته می‌شد و گروهی برای نظارت بر مدرسه‌های چادری نیز به وجود می‌آمد. با وجود این، تنها به بر پایی مدرسه‌های چادری و کار نظارت بسنده شد و ۷۸ مدرسه در ایلات و عشایر بنیان‌گذاری شد. ادارهٔ این مدرسه‌ها با آقای بهمن‌بیگی و دو ناظر دیگر ، بیژن بهادری کشکولی و نادر فرهنگ دره‌شویی، سپرده شد.


ازآن‌جاکه در میان عشایر نتوانستند افراد باسوادی برای آموزش پیدا کنند، آموزگاران دیپلمهٔ شهری را با وعدهٔ استخدام رسمی و فراهم کردن امکانات لازم برای آسایش آن‌ها به سوی ایل کشاندند. اما پس از یک سال روشن شد که این آموزگاران نمی‌توانند در میان عشایر زندگی کنند و به هنگام کوچ با آن‌ها همرا شوند. از این رو، چاره در آن بود که از خود ایلیاتی‌ها داوطلب بگیرند و آن‌ها را آموزش بدهند.

یکی از راهکارهایی که باعث پیشرفت کار بهمن‌بیگی شد، دعوت از دولت‌مردان و اثرگذاران آن زمان برای سفر به آن مناطق بود؛ دعوت به ایل، پذیرایی گرم سنتی و ایلیاتی با همهٔ توش وتوان و سپس سواد و توانایی و استعداد نوشکفتهٔ بچه‌های ایل را به رخ کشیدن.

گسترش اندیشه‌ای نو

نهادی شدن آموزش در عشایر پس از ده سال با حمایت اصل چهار ترومن و پشتیبانی دکتر کریم فاطمی به ثمر رسید و طرح تعلیمات عشایر در هشت‌صد و نودمین نشست شورای عالی فرهنگ در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۳۴ به تصویب رسید. از آن تاریخ آموزش عشایر توسعه یافت و پایدار شد و بر پایی مدرسه‌های عشایری به عشایر استان فارس محدود نشد و فرزندان عشایر از ایل‌های آذربایجان تا مرزهای شمال شرقی خراسان، از نعمت مدرسه و سواد برخوردار شدند.

بهمن‌بیگی دانشسرای تربیت معلم عشایری را بنیان‌گذاری کرد. اما کارشناسان آموزش و پرورش معتقد بودند که او در کار آموزش و پرورش صاحب‌نظر نیست و تدریس در دانشسرای تربیت معلم کار افراد متخصص و تحصیل‌کرده‌های دانشسرای عالی است.

به این ترتیب ، بهمن‌بیگی طی ۲۶ سال سرپرستی آموزش عشایر را به عهده داشت.

نوآموزی‌های آموزشی بهمن‌بیگی

یکی از کارهای نوآورانهٔ بهمن‌بیگی که در پیشبرد هدف‌های آموزشی او بسیار سودمند بود، برگزاری اردوهای تربیتی برای دانش‌آموزان و آموزگاران عشایری در نقاط مختلف عشیره‌نشین بود. در آن اردوها آموزگاران موفق کارهای خودشان را به آموزگاران دیگر و دانش‌آموزان دانشسراها، که در آینده آموزگاران عشایری می‌شدند، معرفی می‌کردند. برگزاری رقص و پایکوبی و اجرای موسیقی محلی از دیگر برنامه‌های این اردوها بود که در حفظ سنت‌های ایلی بسیار سودمند بود و به مردم ایل نشان می‌داد که سوادآموزی و دانش‌اندوزی به فرهنگ ایل سازگار است و به توسعهٔ آن نیز کمک می‌کند.

نوشته‌ها

دوران بازنشستگی محمد بهمن‌بیگی بیشتر به ثبت تجربه‌ها و خاطره‌ها و نظریه‌های او در زندگی و کار با عشایر و آموزش و پرورش گذشته‏است، که حاصل آن چند کتاب در قالب داستان‌است.

  • ۱. بهمن‌بیگی، محمد. عرف و عادت در عشایر فارس، انتشارات بنگاه آذر، ۱۳۲۴ چاپ دوم: انتشارات نوید شیراز ۱۳۸۱
  • ۲. بهمن‌بیگی، محمد. بخارای من ایل من. انتشارات آگاه، ۱۳۶۸
  • ۳. بهمن‌بیگی، محمد. اگر قره‌قاچ نبود. انتشارات باغ آدینه، ۱۳۷۷
  • ۴. بهمن‌بیگی، محمد. به اجاقت قسم.
  • 5. بهمن بیگی،محمد. طلای شهامت . انتشارات نوید شیراز ۱۳۸۷

درگذشت

محمد بهمن‏بیگی در یازدهم اردیبهشت اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹ در شهر شیراز چشم از جهان فرو بست . پیکر وی روز پنج‏شنبه شانزدهم اردیبهشت سال 1389 تشییع و در شیراز در منطقهٔ کُشن به خاک سپرده شد.

گیگن، مدیر برنامهٔ اصل چهار در گزارش کار خود، که به‏صورت کتابی در آمریکا منتشر شد، دربارهٔ او نوشته‏است: "او بیش از نیمی از عمر خود را با عشایر گذرانده و با رؤسای عشایر خوب آشنا بود. آن‌ها نه‏تنها به‏خاطر خانواده‌اش، بلکه به‏خاطر توانایی‌های خودش، به او احترام می‌گذاردند."

برگرفته از سایت ویکی پدیا